«هوالمعین»
جدایی انداخت
نیزه
بین من و تو
بین تو و سرت...
__________________
هی...نوشت 1:السلام علی الرأس المرفوع...
هی...نوشت 2: السلام علی قلب زینب الصبور...
هی...نوشت 3: اللهم ارزقنا زیارة الحسین وشفاعته...
می نشینم بررهش چشم انتظــــــــــار...مثل یک سکـــــــوت خیس....آدینه وار...
|
«هوالمعین» جدایی انداخت نیزه بین من و تو بین تو و سرت... __________________ هی...نوشت 1:السلام علی الرأس المرفوع... هی...نوشت 2: السلام علی قلب زینب الصبور... هی...نوشت 3: اللهم ارزقنا زیارة الحسین وشفاعته... «هوالرئوف» کفاره ی تاخیرت را می پردازم ؛ دلم هرروز مستحق یک دل سیر گریه است... باید روزهای نبودنت را قضا کنم از یک مرداد یک هزار و سیصدو اند تـــــا... ________________________ هی...نوشت 1: ... هی..نوشت2: کفاره تاخیر:کسی که تا رمضان سال بعد قضای روزه اش رو به تاخیر بندازه ، باید علاوه بر قضای روزه ، کفاره تاخیر هم بپردازه هی...نوشت 3: التماس دعا... «هوالرئوف» انگشتش را برروی زنگ فشرد بی آنکه تعارفش کنم ، وارد شد و پشت میز صبحانه درست جای تو نشست -تا نبودنت را به رُخم بکشد - زل زد به چای رنگ پریده ای که چند وقتی ست قند در دلش آب نمی شود... دل فنجان را آشوب کرد و چای را سرنکشید ... *** بعد از ظهر بی آنکه حرفی بزند روی مبل کنار پنجره دراز کشید و غروب رفت بی آنکه خداحافظی کرده باشد روز __________________ هی...نوشت 1:از روزای گذشته می ترسم... هی...نوشت2:می ترسم تو حضور نداشته باشی... هی...نوشت3: به روزای آینده التماس می کنم ...التماس می کنم بدون یادتو نگذرن... «هوالرئوف» خواهری کرده باشی فقط می فهمی که غم برادر از پای درت می آورد حتی اگر در سفر دیدار باشی... ______________ هی...نوشت1: السلام علیک یا اُختُ الرضا و علی أخیکَ الرئوف.... هی...نوشت2: خیلی دلتنگ برادرتم بانو... هی...نوشت3: بانو !خواهری کن و... هی ...نوشت4: مدیونتم بانو... « هوالرئوف» سال پیش غروب امروز و بغض بقیع... من... مدینه... و حسرتی که اجازه نیافت تا پشت پنجره پیشتر برود... . _____________________ هی...نوشت 1: السلام علیکم یااهل بیت النبوه... هی...نوشت 2: پارسال شام روز28صفر ،مدینه ...:( هی...نوشت3: اللهم ارزقنا... «هوالرئوف» پاهایم از دست رفتند حتی بال هایم زمین گیر شد وقتی زخم نرسیدن هجوم آورد... _____________ هی...نوشت 1: السلام علی اسیرالکربات و قتیل العبرات... هی...نوشت2: کاش زائرش بودم... هی...نوشت3: اللهم ارزقنا.... « هوالرئوف» بخت پنجره ها بسته بود و پیشانی دیوار ها بلند تا اینکه بلیطم بُرد یک صندلی کنارپنجره در کوپه ای از قطار قم - مشهد... ______________________ هی...نوشت 1:السلام علیک یامولای علی بن موسی الرضا... هی...نوشت2: قرارمان فردا...حرمت...ایوان طلا... هی...نوشت3:الحمدلله رب العالمین... |