سفارش تبلیغ
صبا ویژن
بخش بعدی خبر ؟ دیر است:(

« هوالرئوف »

پدرم باز خبر می بیند ؛

« - چین از صندوق بین المللی پول

برای حل بحران اروپا ،حمایت کرد !

- لیگ برتر فوتبال 90 با6 بازی

به پایان رسید دیروز !

- کاهش شدید دما در کشور !

- گونه ی نادری از یک تمساح... »

...وخبر ها همه با بی خبری یکسان است...

خبر آمدنت...

نیست در هیچ بخش خبری :(

وخبرها...

همه با بی خبری یکسان است...:(

***

خبر دیگر از حوالی دلی ست ؛

آسمانش کمی تا قسمتی ابری ست...

منتظر که بیایی " تو "

منتظر که بتابد ماه

چشم در چشم حوض و ماهی ها...

***

به گزارش واحد مرکزی یک احساس

تا نیایی بهار بی معناست !

و خبر دیگری که می گوید :

 « خُلق احساس باز تنگ است

باز روزها بی تو گذشت...»

فاصله تا تو ،

چند فرسنگ است ؟:(

***

طبق تحلیل دلتنگی

دل از این تکراربیزاراست:(

خبر آمدنت

پس چرا نمی آید ؟

بخش بعدی خبر...؟

چند است ؟:(

_____________

هی...نوشت1: بخش بعدی خبر دیر است:((((

هی...نوشت 2: من از این تکرار دلتنگم...

هی...نوشت3: خدایا !...

هی...نوشت4 : سال خوبی براتون آرزومندم...

 

 

 


یکشنبه 90/12/28 11:17 عصربه قلم: سکوت خیس ™            نظر
یک دوبیتی و چند هی... نوشت...

 « هوالرئوف »

 

 آمدم برکوی تو، تا دمی مهمان شوم

فارغ از غوغای این عمر بی سامان شوم

 

کی کند درمان طبیب ،درد بی درمان ما

آمدم شاید رخت را بینم و درمان شوم

____________

هی...نوشت 1:

نذر چشمان تو کردم بوته های یاس را

با تمنای تو تفسیر آیه ی احساس را

هی ...نوشت2:

تمام آرزو هایم وقف لحظه ی ظهور

آرزو بر غمزدگان عیب نیست:(

هی...نوشت3:

دلم را نذر نکاه تو کرده ام آقا

کی می شود که نذر دلم را ادا کنم؟:(

هی...نوشت 4:

نفس هایم به شماره افتاده ست

دست دلم رابگیــــــــر مولا!

 

 


پنج شنبه 90/12/25 8:41 عصربه قلم: سکوت خیس ™            نظر
...و اتاقم عطش پنجره ای رو به افق رادارد...

« هوالرئوف »

اینک چه فصلی است

که غروب به بار نشسته است؟

و کدام دهقان بذر دلتنگی کاشت

در دل خسته ی شب؟

خواب هایم ،

طعم کابوس دارد !

چه کسی رویاهای رنگی ام را

می رباید ازچشم ؟!:(

***

خواب می بینم ؛

حرف هایم بسیااااار

قلمم همراه نیست !:(

و شهابی بردل ابری شب

زخم می زد گویا !

 « سهم آسمان مگر ستاره نیست ؟!» :(

بااااز می بینم ؛

که اتاقم پراز احساس عجولانه ی یک دلتنگی ست !

تشنگی بااااز هجوم آورده ست :(

و اتاقم عطش پنجره ای رو به افق را دارد...

خواب می تراود از چشمم

چون اشک طفلان خرد

برگونه هایشان...:(

***

یک نفر

 باید

  که بیدارم کند....!

تا ستاره  بنوشم ... جرعه ای

و به امید صبح بنشینم...

کابوس ها را مصادره  کنید !

تعبیر خوابهای مرا

صبح می داند ...و بس !

« سهم آسمان  ستاره است... »

یک نفر

باید که بیدارم کند...

بیدارم کند...

باید...

___________________

هی ...نوشت 1:سهم آسمان مگر ستاره نیست؟!

هی...نوشت 2: دل من هم عطش پنجره ای رو به افق را دارد...

هی...نوشت 3: الهی ! تعبیر خواب های من تو باش !

هی...نوشت4: خدایااااا !هوامو داری؟:(

___________

*تشکرنوشت* : از همه دوستانی که مرحله اول جشنواره چهره 90  به وبلاگ این حقیر رای دادن تشکر میکنم...

نوشته هام دراین حد نبودن و هرچه بوده لطف و عنایت دوستان عزیزم هست...گل تقدیم شما

 


سه شنبه 90/12/23 2:13 عصربه قلم: سکوت خیس ™            نظر
به سرشد روز و چشمم سوی در بود:(

« هوالرئوف »

«اللهم عجل لولیک الفرج »

به سر شد روز و چشمم سوی در بود

به دل از دوریش خون جگر بود

 

تبم می زد به مغز استخوان نیش

طبیبم را زدرد آیا خبر بود ؟

 

غم هجران و صبر اندر فراقش

زبازیّ قدر ما را ثمر بود !

 

کمان ابرویش می زد به تیرم

زمژگان و دلم را ، دل سپربود

 

خط و خال و سیه زلفش ندیدی

چو می گویی دلت بی پا و سر بود ؟...

_______________

هی... نوشت1: می نشینم بر رهش چشم انتظااااار....

مثل یک سکوت خیـــــــــــس...آدینه وار...

هی...نوشت2: طبیبم را زدرد آیا خبر بود ؟... مولا جان!" انا غیر مهملین لمراعاتکم "  را بارها خوانده ام ...

ومیدانم که دست دلم را می گیری...اما ببخش دلتنگ بودم:(

هی نوشت3:دلم را نذر نگاه تو کرده ام آقا ! کی می شود که نذر دلم را ادا کنم ؟ :(

***

هی...نوشت4 : بازم صرف نظراز وزن و قافیه بخونید ...

هی...نوشت5:حال دلم خوب نبود تنها زبانحال مناسبش این شعر بود(که مال سال80 هستش)

وگرنه تصمیم گرفتم به توصیه دوستان گوش کنم و وارد وادی غزل نشم...

 

 

 


جمعه 90/12/19 2:43 عصربه قلم: سکوت خیس ™            نظر
« اکنون » هایم طعم دیروز می دهند...:(

« هوالرئوف »

نه ورودش را خبر داد ،

نه وداعش را...

فقط خاطره ها ماند و دفتر های سیاه...

و در حو اس پرتی زمان گم شد...

" روزهای گذشته " را می گویم!

***

 " اکنون " هایم ، طعم دیروز می دهند...

مثل ته مانده ی چای...

ته مانده ی چای جوشیده

در فنجان پدر...

***

" فردا " را در آئینه دیروز می بینم...

چقـــــــــــــــــــــدر شبیه هم اند !

دیروز،

بی تو دلگیر بود و...

فردا ،

بی تو دلگیر " خواهد " بود...

و تفاوت ، فقط در" خواستن "  است...

آیا

 فردایم را

دلگیر " میخواهی " ؟!

__________________________

هی...نوشت 1: من هم در حواس پرتی زمان گم شده ام...

هی...نوشت 2: یادت را ذخیره کرده ام برای روزهای مبادای دلم...

هی...نوشت 3: و بااااز  یک تکرار قشنگ ؛ خدایااااا ! هوامو داری؟!:(((


سه شنبه 90/12/16 2:38 عصربه قلم: سکوت خیس ™            نظر
جرعه ای کوچ می خواهم...

« هو الرئوف »

هوای کوچه عبوس...

جاده دلگیر است...

و روز ها ،

تکرار را واگویه می کنند...

دلم اندوهناک محبوبه هایی ست

که لبخند خورشید را ندیده می میرند:(

***

از حافظه ی قلمم پاک شده است

هر چه جز واژه های پریش...

ودستانم ،

سخاوت مـــــــــند

لرزشش را به قلب کاغذ می بخشد...

***

جرعه ای کوچ می خواهم

تا

زیر گنبد نگاهت پناه گیرم...

چون پرستویی

که در یک غروب سرد

هجرت می آغازد...

جرعه ای کوچ می خواهم...

جرعه ای...!

کوچ...!

_____________________

هی...نوشت 1: جرعه ای کوچ می خواهم:(

هی...نوشت 2: می خواهم زیر گنبد نگاهت پناه گیرم:(

هی...نوشت 3:خدایااااااااااا ! هوامو داری؟:(

هی...نوشت4: پست "درد که عنوان ندارد"  یه داغون نوشت بود:(((((((((((((...

نوشتم ...شاید اندوه دلم سرد شود...

رمز دادم چون خاطر دوستان برام  « عزیز » بود و

نمیخواستم باخوندنش غبارغم برخاطرشون بشینه...

هی...نوشت5: چون خیلی از دوستان سوال کرده بودند...بهتردیدم این توضیحو بدم...


پنج شنبه 90/12/11 11:51 عصربه قلم: سکوت خیس ™            نظر
یادت را ذخیره کرده ام برای روز مبادای دلم...

« هوالرئوف »

به کدام تاریخ نسبت دهم ؟

به ساعتی که از بهشت نگاه تو محروم شدم... ؟

وخاک نشینی غریب لحظه ها آغازشد...

و ترانه ها ، جامه ی عزا به خود پیچیدند...

به لحظه ای

که میان من و نگاهت

فاصله ها قــــ ـــــــــــــــ ـــد کشیــــــدند...

به کدام تاریخ نسبت دهم ؟

به لحظه ای که اندوه

برشانه دلم نشست...

مثل گنجشکی خیــــــس...

در یک روز بارانی ؟

و من

اندوه دلم را

با ترانه آذین کردم ،

با ترانه هایی

که جامه ی عزا به خود پیچیده اند...؟

به کدام تاریخ نسبت دهم آغاز دلتنگی ام را ؟؟؟

***

خواب فاجعه می بینند

غزل ها هرشب ؛

که در فقر واژه زاده می شوند...

و دلهره ای در افق قلبم منتشر می شود...

و با دلتنگی هایم قاصدکی می سازم

شاید هم آوازی

تا دلهره ام را اعتراف کنم...

***

یادت را

ذخیره کرده ام

برای روزهای مبادای دلم...

روزی که سوال ها در من بیدار می شوند ؛

به کدام تاریخ نسبت دهم 

آغاز دلتنگی ام را...؟ 

به کدام تاریخ...

____________________

هی...نوشت1: یادت را ذخیره می کنم برای روزهای مبادای دلم...

هی ...نوشت2: تقویمم چقدر روز مبادا دارد...:(

هی...نوشت3: خدایااااااااا ! هوامو داری ؟...


سه شنبه 90/12/2 7:59 عصربه قلم: سکوت خیس ™            نظر