سفارش تبلیغ
صبا ویژن
واژه های سربه راه...

« هوالرئوف »

سر به راه می شوند...

و نجیب

مثل نجابت آبی

که از وضوی دست زائری

می شود جاری...

مثل قدم هایی

که فقط ، مسیر امامزاده

در خاطرش مانده...

مثل آخرین نگاه

وقت خداحافظی...

***

***

سر به راه می شوند واژه ها

وقتی

ازتو حرف می زنم...

و در ترادف هم می آیند...

سخن بسیار می شود

و قلم ، مَحرم...

و روی تمام غزل های بی قافیه

سپیـــــــد می شود...

و بخت واژه ها ،....هم...

میزبان ناگفته های من می شود

و آیاتی از نام تو را

تلاوت می کند

هربرگ دفترم...:

« سربه راه می شوند و ....نجیب...

واژه ها

وقتی از"تو " حرف می زنم...»

______________

هی...نوشت1:تمام غزل های بی قافبه ام ازتو حرف می زنند...

هی...نوشت2:و تمام واژه نیز...

هی...نوشت 3: خدایا ! هوامو داری ؟...

________

میلاد کریمه اهل بیت برهمه دوستان عزیز مبارک


دوشنبه 91/6/27 11:20 عصربه قلم: سکوت خیس ™            نظر
عرضی نیست وقتی جواب عریضه ام تویی....

« هوالرئوف »

ختم مجربی ست

یاد مدام تو

تلاطم که می کند

دریای دلواپسی...

لب ها

که عقیم می شوند

و چهر ه ها... عبـــــــوس...

تب که زخمنده پیش می رود

و با صدا گلاویز می شود...

و حتی نجواها هم

ملتهب می شوند...

من ،

فقط نگاه می کنم...

و لاجوردی کاشی ها

مسجد نگاه های من می شوند...

ذکر تو جـــــاری...

ویاد مدام تو

ختم مجربی

که التیام تمام زخم های کهنه است...

اکنون ،

نگاه است که تکلم می کند

و من....سکوت...

رشته تسبیح پاره می شود...

مادرم می گوید :

« به مقصود می رسی...

رشته تسبیح اگر گسست ،

نشانه است...»

و دانه های شاه مقصود

بردامن سجاده می چکد...

لاجوردی کاشی ها

مسجد نگاه های من می شود...

به مقصود می رسم...

و تو

بر محراب دلم می نشینی...

دیگر عرضی نمانده...

وقتی جواب عریضه ام «تویی»...

___________

هی...نوشت1:کاش جواب عریضه هایم تو باشی...

هی...نوشت2:  به شدت دلتنگ جمکرانم آقا...

هی...نوشت3:آقا !جان مادر علیها سلام هوامو داشته باش...


شنبه 91/6/11 1:0 عصربه قلم: سکوت خیس ™            نظر
........