« هوالرئوف»
نه آواز چکاوکی
و نه هیاهوی گنجشک کان بازیگوش
حتی نسیم هم
از نفس افتاده ست...
نیست در باغ هلهله ای...هیچ...
و گنجشکان بازیگوش
سیم تلفن را
به سرشاخه های سپیدار
ترجیح داده اند...!
یا روی سیم های برق
خشک شان زده
و گوش به آوای کلاغی دارند
که بیت آخر غروب را می سراید...
آری
شب می رسد
و غرابی ، غربت نرسیدن به خانه را
وا گویه می کند
کاش قصه ی مادر بزرگ
طور دیگری تمام می شد...
_______________
هی...نوشت 1: بچه که بودم ، شیرینی قصه ،
با غصه نرسیدن کلاغه به خونه ش تموم می شد:(
هی...نوشت 2: اما حالا نگران نرسیدن نیستم...
هی...نوشت 3: خدایا ! کمک کن به مقصد برسم...