« هوالرئوف »
درکسوت بهار که آمدی
از کوچه های تغزّل
ترانه بارید از آسمان نگاهت
ستاره تابید بر باور من
آئینه رویید بر شانه های نهال...
***
کویر ،اما
تلخ و صبور
بر باوری عقیم
نهال را نهیب زد:
در فصل ازدحام عطش
رویای رویش؟! اندیشه ی محال؟!
- اما ندانست که آسمان درپی بهانه بودبرای بارشی لطیف -
:( :( :(
نهال سفر کرد به ابعاد انزوا
وآئینه ، رو به زوال
ستاره در خود فرو شکست
ترانه ها : مرثیه های لال...
:( :( :(
فصل عطش گذشت
شد کوچه های باران
سرزنده و زلال
ودشت دوباره سبز گشت
اما نهال...
هی ...نوشت1.چرا وقتی خودش میگه به من خوش بین باشید ...بازم ما بلد نیستیم بهش اعتمادکنیم
« من درنزد خوش بینی بنده ام هستم اگر به من خوش بین باشدبا او به خیر برخورد میکنم
واگر نباشد ،طبق گمانش با او برخوردمیکنم»بحارالانوار/ج70/ص366
هی...نوشت2. این فقط یه شعر نبود...
هی..نوشت3.دلم برای اون نهال می سوزه ...