سفارش تبلیغ
صبا ویژن
«آ » با کلاه...

« هوالرئوف »

بالا نشست ؛

ابتدای کلمه !

 وقتی کلاه بر سر گذاشت...

و ما

که « آدم » را

با ، «آ»ی با کلاه نوشتیم ،

کلاه گشادی سرمان رفت...

انسان بودن ، به کلاه نیست...

 

___________________________

هی... نوشت 1: ...

هی ...نوشت 2: اللهم عجل لولیک الفرج...

هی...نوشت3: اللهم ارزقنا حج بیتک الحرام...

 


دوشنبه 92/12/26 11:1 عصربه قلم: سکوت خیس ™            نظر
دهن بین شده ام...

 

« هوالرئوف»

چشم دوخته ام

به دهان قلمی

که گلایه هایش را کاشت

سرجالیز....در حافظه ی خاک

.

.

.

و زنی

بد و بیراه گفت

  وانت میوه فروشی را

که خربزه ی تلخ فروخت...

***

قلمی که

  کودکانه هایش را باد بُرد

از سرپرچین...روزی

.

.

.

وکودکی دلخوش بود

زیر ِ آلاچیق ِ نشاط

که هواپیمای کاغذی اش

تا سردیوار همسایه پرید...

***

قلمی که

عاشقانه هایش را...

راست گفتی ؛

دهن بین شده ام !

_______________

هی...نوشت 1:...

هی...نوشت 2: هی...

هی...نوشت3: اللهم ارزقنا حج بیتک الحرام...


جمعه 92/12/9 8:11 عصربه قلم: سکوت خیس ™            نظر
قاعده فراق

« هوالرئوف»

شکی نیست

که شوکت یقین را بشکند

از وقتی که تو

قاعده ی فراق جاری کردی

یقین دارم

که ار کان دلم

شکسته است

و تعدادِ روزهای ابری

از شمار روزهای عمرم

تجاوز کرده است...

***

پنجشنبه ای

می آیم اگر ،

می آیم حال دلم را بپرسم

استادمان می گفت:

« قاعده ی ید ، حجت است »

خیلی وقت است

دلم را

به دست تو سپرده ام...

__________________

هی...نوشت1:اللهم عجل لولیک الفرج...

هی ...نوشت2:قاعده فراغ ،تجاوز و ید از قواعد پرکاربرد فقهی هستند...

هی...نوشت 3: لطفا دوستان طلبه اشکال نفرمایند...

 


جمعه 92/12/2 3:54 عصربه قلم: سکوت خیس ™            نظر
به دلم برات شده...

«هوالرئوف»

مسافرتراز همیشه

سفربخیر می گویم

به کبوتری

که سپید احرام پوشیده

طواف بقیع را...

***

باران تر از همیشه

به بدرقه ی زائری می روم

که آرزوی مرا می چشد

و دعایی را

لمس می کند

که بر انگشتان من

روییده بود...

***

در همایش فکرهای جامانده

نگران چیزی نیستم

از وقتی

به دلم برات شده

برات مدینه را می گیرم...

 

_______________________

هی...نوشت1: ...

هی...نوشت 2: ...

هی...نوشت3:اللهم ارزقنا حج بیتک الحرام...

 


چهارشنبه 92/11/9 12:40 صبحبه قلم: سکوت خیس ™            نظر
سنگ تمام !

« هوالرئوف »

از آب و هوای مدینه پرسیدند...

گفتم : حال و هوای مدینه خوب بود

اما به گمانم هوایش

اکسیژن نداشت ؛

 نفسم می گرفت...

خفه می شدم

وقتی نسیم

بوی غربت می آورد

از سمت بقیع...

***

سنگ تمام گذاشتند

خادم الحرمین

برای ائمه ی بقیع

روی هر قبر

یک تکه سنگ ... تمام !

__________

هی نوشت 1:شام شهادت امام حسن علیه السلام...بقیع...آه...

هی... نوشت 2:رفته بودم قرار بگیرم...بی قرار شدم....

هی ...نوشت3: اللهم ارزقنا حج بیتک الحرام...

 

 


دوشنبه 92/10/23 11:40 عصربه قلم: سکوت خیس ™            نظر
قرار ِ قبلی

«هوالرئوف»

بی آنکه شایسته باشم

به نام خواندی ام

مرا

که عمری در تقصیر بوده ام

و هیچ سعی ای

در خور ِ صفای تو

نمی توانم آورد...

***

به نام خواندی ام

و من

 بی آنکه مَحرم باشم

حرای حریم ات را

  به میقات مُحرم می شوم...

 باصدایی رنجور

تلبیه می گویم

و تو را

طواف می کنم

که در مَطاف نشسته ای...

و پشت مقام ابراهیم

  نماز دلم را اقتدا می کنم...

فرو نشان آتشی را

که در دلم شعله می کشد

با زمزم مهربانی ات...

 

_________________

هی...نوشت1: لبیک...اللهم لبیک...

هی...نوشت2: قلمم به لکنت افتاده از شوق سفر...

هی...نوشت3:إنَّ الحمدَ والنِّعمة لک...

______________

انشاالله در حرم نبوی صلی الله علیه وآله وسلم دعاگوی دوستان هستم...

 

 


سه شنبه 92/10/10 6:35 عصربه قلم: سکوت خیس ™            نظر
ساعتِ قرار

« هوالرئوف »

نمی توانم پس بگیرم

از ساعت بزرگ میدان شهر

دقیقه هایی را

که از من ربوده است

و حتی از ساعت نقره ای

که مچم را می گیرد

وقتی خیره می شوم

به عقربه ای که می دود

اما نمی رسد

بی آنکه حواسم باشد

ساعت قرار چند است...

***

هریک

تکه ای از روزم را برمی دارند

ساعت ها

و هیچ ساعتی مال من نیست

جز لحظه ای

که تو در فکر من بوده ای !

شب و روز را نباید

با ساعت 24 اندازه گرفت ؛

روز به اندازه ای است

که من در فکر توام...

***

احاطه کرده اند مرا

ساعت های فراموشی

بی آنکه بدانم

ساعت قرار چنداست

و از خودم می پرسم :

چرا روزها مدام  کوتاه تر می شوند...؟

 

__________________

هی...نوشت 1:ساعت قرار را فراموش کرده ام ...

هی...نوشت 2: ....

هی...نوشت3: خدایاااا !...

 


جمعه 92/9/29 4:56 عصربه قلم: سکوت خیس ™            نظر