سفارش تبلیغ
صبا ویژن
پیشانی نوشت...

« هوالرئوف »

به آسمان نمی رسد

قدمی

گرچه مدام مرور کند

پله برقی را

و اوج را در آغوش نمی گیرد

قاصدکی

که در دست باد های فصلی

گشته رهـــــــــــا...

بالی باید!!

***

 

نور

پیشانی نوشت ستاره ای ست

که فقط به تو

لبخند می زند...

اوج

نصیب پرستوی گم کرده راهی ست

که بالاخره...روزی

لب بام تو می نشیند...

و

آسمان را

فقط بادبادکی در آغوش می گیرد

که این سوی نخ َ ش

محکم به دستان تو گره خورده...

ورستگاری یعنی همین...!

***

ستاره نیستم

و نه پرستویی

و بادبادک نیز...

اما

پیشانی ام بلند است

آنقــــــــــدر که گاهی

در چشم آبی آسمان

حلقه می زنم...

بام َ ت کو ...؟

تا تو چقدر راه  مانده...؟

 

 

 

____________________

هی...نوشت1:ستاره نیستم اما در منظومه یادت ساکنم...

هی...نوشت2 :دست برده اند توی پیشانی ام وگرنه...

هی....نوشت3:تاتوچقدر راه مانده ؟


جمعه 91/9/17 11:59 عصربه قلم: سکوت خیس ™            نظر