« هوالرئوف »
ختم مجربی ست
یاد مدام تو
تلاطم که می کند
دریای دلواپسی...
لب ها
که عقیم می شوند
و چهر ه ها... عبـــــــوس...
تب که زخمنده پیش می رود
و با صدا گلاویز می شود...
و حتی نجواها هم
ملتهب می شوند...
من ،
فقط نگاه می کنم...
و لاجوردی کاشی ها
مسجد نگاه های من می شوند...
ذکر تو جـــــاری...
ویاد مدام تو
ختم مجربی
که التیام تمام زخم های کهنه است...
اکنون ،
نگاه است که تکلم می کند
و من....سکوت...
رشته تسبیح پاره می شود...
مادرم می گوید :
« به مقصود می رسی...
رشته تسبیح اگر گسست ،
نشانه است...»
و دانه های شاه مقصود
بردامن سجاده می چکد...
لاجوردی کاشی ها
مسجد نگاه های من می شود...
به مقصود می رسم...
و تو
بر محراب دلم می نشینی...
دیگر عرضی نمانده...
وقتی جواب عریضه ام «تویی»...
___________
هی...نوشت1:کاش جواب عریضه هایم تو باشی...
هی...نوشت2: به شدت دلتنگ جمکرانم آقا...
هی...نوشت3:آقا !جان مادر علیها سلام هوامو داشته باش...