« هوالرئوف»
من
کبوترشده بودم
آسمان دایره ای تنگ و کبود
دردلم ترس از احساس فرود آمدن شاهینی
و هراس از قدم رهگذران زائر
در دلم حسرت پرواز نبود !
چون قراری ،درکنار گنبد
گوشه ی ایوان داشت...
***
من
کبوتر شده بودم
و مقیم حرمت
بال احساسم باز
و قفس ها ،همه شرمنده
ز احساس قفس بودن خویش
من کبوتر شده بودم به هوای دانه
دانه های کَرَمت ، مزه ی ایمان داشت...
***
من کبوتر شده بودم
درحوالی نگاهت
بسته بر پنجره فولادت ، دل
چشم در چشم ضریح
سخن از فاصله ها بود
و از نذر ِ دلی
که شود کاش ، ادا...
من کبوترشده بودم
وهوای حرمت باران داشت...
_____________________
هی....نوشت1: السلام علیک یا امام رئوف...
هی...نوشت 2: خواب دیدم که کبوتر شده بودم ...
هی...نوشت 3: حاجت خودم هیچ...دلم هیچ...
لااقل حاجت چشمانم را روا کن ..یاامام رئوف !
هی...نوشت 4: عجیب دلتنگم مولا:(((