« هوالرئوف »
اینک چه فصلی است
که غروب به بار نشسته است؟
و کدام دهقان بذر دلتنگی کاشت
در دل خسته ی شب؟
خواب هایم ،
طعم کابوس دارد !
چه کسی رویاهای رنگی ام را
می رباید ازچشم ؟!:(
***
خواب می بینم ؛
حرف هایم بسیااااار
قلمم همراه نیست !:(
و شهابی بردل ابری شب
زخم می زد گویا !
« سهم آسمان مگر ستاره نیست ؟!» :(
بااااز می بینم ؛
که اتاقم پراز احساس عجولانه ی یک دلتنگی ست !
تشنگی بااااز هجوم آورده ست :(
و اتاقم عطش پنجره ای رو به افق را دارد...
خواب می تراود از چشمم
چون اشک طفلان خرد
برگونه هایشان...:(
***
یک نفر
باید
که بیدارم کند....!
تا ستاره بنوشم ... جرعه ای
و به امید صبح بنشینم...
کابوس ها را مصادره کنید !
تعبیر خوابهای مرا
صبح می داند ...و بس !
« سهم آسمان ستاره است... »
یک نفر
باید که بیدارم کند...
بیدارم کند...
باید...
___________________
هی ...نوشت 1:سهم آسمان مگر ستاره نیست؟!
هی...نوشت 2: دل من هم عطش پنجره ای رو به افق را دارد...
هی...نوشت 3: الهی ! تعبیر خواب های من تو باش !
هی...نوشت4: خدایااااا !هوامو داری؟:(
___________
*تشکرنوشت* : از همه دوستانی که مرحله اول جشنواره چهره 90 به وبلاگ این حقیر رای دادن تشکر میکنم...
نوشته هام دراین حد نبودن و هرچه بوده لطف و عنایت دوستان عزیزم هست...