« هو الرئوف »
چشم در چشم مشبّک ها ، می نشینم رو بروی ضریح
خسته از لحظه های دلتنگی،می کنم رو به سوی ضریح
بغض سبز شیرینی ، می شود شکوفـــا بـــــــــاز
بــــــــاز ناگفته های دلم ، گرم گفت و گوی ضریح
می شود این دل حقیر ، باز از اشتیاق سرشار
باز عطشناکی نگاه من و بخشش سبوی ضریح
بــــــــاز التماس دستانم ، بــــــــاز احتیاج احساسم
باز هم دخیل می بندند،چشم هایم بر آبروی ضریح
می روم ولی قلبم مانده در گوشه ی حرمت
می روم ولی در دل ، بـــاز مانده آرزوی ضریح
_________________
هی... نوشت1: السلام علیک یا امام رئوف...
هی...نوشت 2: چشم هایم دخیل می بندند باااااااااز بر آبروی ضریح:(
هی ... نوشت3: فقط خواستم دلتنگیمو به تصویر بکشم...خیلی اسیر وزن و قافیه نیستم...
هی...نوشت4: دلتنگم...دلتنگ:(