سفارش تبلیغ
صبا ویژن
یک نفرنام تورا زمزمه کرد...

«هوالرئوف»

مرغ شب می خواند

باز در دوردستِ دور

وصدایش،

شب ظلمانی این دهکده را می شکند...

***

دردل تیره شب

زیراین سقف بلند

 یک نفرنام تورا ،راند به لب

ونگاهی،

درپی یافتن ستاره ای حیران شد...

وشهابی که گریخت،

حسرتی،بردل شبگرد نگاهی آویخت

***

بومی از بام نگاهی پرزد

روی پرچین دل من بنشست

وهراس،

بردلم ثانیه ای سایه فکند

ودوباره انگار

که کسی نام تورازمزمه کرد...

وشب ازنیمه گذشت...

***

وهنوز

مرغ شب می خواند

دردوردستِ دور

وصدایش،

شب ظلمانی این دهکده را

باز شکست.....

 

 


یکشنبه 90/4/19 11:12 عصربه قلم: سکوت خیس ™            نظر