"هوالرئوف"
قدم هایم
سرسپرده ی خیابانی شدند
که تو
روزی
از آن عبور کرده بودی
آنقدر که
دهان کفش هایم
ازتعجب باز مانده...
______________
هی... نوشت 1:……
هی...نوشت 2:……
هی ...نوشت 3:خدایا !...
می نشینم بررهش چشم انتظــــــــــار...مثل یک سکـــــــوت خیس....آدینه وار...
|
"هوالرئوف" قدم هایم سرسپرده ی خیابانی شدند که تو روزی از آن عبور کرده بودی آنقدر که دهان کفش هایم ازتعجب باز مانده... ______________ هی... نوشت 1:…… هی...نوشت 2:…… هی ...نوشت 3:خدایا !... |