« هوالرئوف»
بامداد را تقسیم می کنم
در خیالم ؛
تکه ای را
می گذارم کنار جانمازم
تا پلی بزنم
به روزی که روزی ام
تلاوت یک آیه
از مصحف نگاهت باشد...
و بخشی را به پنجره می سپارم
تا صبح را
به اهالی خانه اعلام کند
پیش از آنکه آواز گنجشک ها را آفت بزند
و خیال پرواز
در خاطر قاصدک بیات شود...
پیش از انکه پای چشمم گود شود
و شب آنقدر به درازا بکشد
که چشم های تماشا
حوصله دیدن تکرار سریال های دیروز را نداشته باشد...
_________________
هی...نوشت1:...
هی...نوشت2: ممنون ِ"امن یجیب" تان هستم...
هی...نوشت3: خدایا ! هوامو داشته باش...