«هوالرئوف»
به طراوت باران
ایمان دارم
وقتی بذر نارس کلمات را
در میان نرمه های خاک
پنهان می کنم
و هرچه ناله و «نا» را ،وجین
تا وقت آمدنت
روی دست های ترک خورده باغچه
شعر بروید و شور...
***
به سخاوت پنجره
ایمان دارم
هرشب که آسمان را
به اتاق ساکت تنهایی ام
دعوت می کند
و آن تکه از آسمان
که ستاره ی تو سو سو می زند
مال من می شود ،
شب پره ها در نور شناور می شوند
و لاله عباسی ها ،زیباتر...
***
نقش پنجره می کشم بردیوار
دست هایم را زیر چانه می زنم
می نشینم پشت پنجره
و آمدنت را زیرباران
انتظار می کشم...
__________________
هی نوشت 1:نیازمند «امن یجیب »تان هستم....
هی...نوشت2: حال من خوش نیست،آخرشاهنامه را تو بخوان
هی...نوشت 3: خدایااااااااااااا !.....