« هوالرئوف »
گفته بودم
که جز بال کبوتر
خویشاوند دیگری ندارد !
و سرش را
روی شانه ی آسمان
خم می کند فقط... !
آسمانش را اما
اگر به آبی ِ نگاهت
پیوند نزنی
بی بالی اش را
به کنج قفس پناه می برد...
***
گفته بودم
که دستش را
به سوی باران
دراز می کند
و اگر
به رنگین کمان نرسد
پیراهن اندوه به تن می کند
و لحظه های زمین گیر را
می گرید...
***
گفته بودم و باز
بهانه به دستش دادی...!
____________
هی...نوشت1: گفتم که بی بهانه گریه نمی کنم
ولی
من بودم و بهانه ای از جنس یاد تو...
هی...نوشت2:...
هی...نوشت3:خدایا !هوامو داشته باش...