سفارش تبلیغ
صبا ویژن
ساعتِ قرار

« هوالرئوف »

نمی توانم پس بگیرم

از ساعت بزرگ میدان شهر

دقیقه هایی را

که از من ربوده است

و حتی از ساعت نقره ای

که مچم را می گیرد

وقتی خیره می شوم

به عقربه ای که می دود

اما نمی رسد

بی آنکه حواسم باشد

ساعت قرار چند است...

***

هریک

تکه ای از روزم را برمی دارند

ساعت ها

و هیچ ساعتی مال من نیست

جز لحظه ای

که تو در فکر من بوده ای !

شب و روز را نباید

با ساعت 24 اندازه گرفت ؛

روز به اندازه ای است

که من در فکر توام...

***

احاطه کرده اند مرا

ساعت های فراموشی

بی آنکه بدانم

ساعت قرار چنداست

و از خودم می پرسم :

چرا روزها مدام  کوتاه تر می شوند...؟

 

__________________

هی...نوشت 1:ساعت قرار را فراموش کرده ام ...

هی...نوشت 2: ....

هی...نوشت3: خدایاااا !...

 


جمعه 92/9/29 4:56 عصربه قلم: سکوت خیس ™            نظر
روز جهانی باران

«هوالرئوف»

پس و پیش می کنم

فصل ها را

هرچه ابر بی باران

خط می زنم از حافظه ی آسمان...

مِه که آویزان شد

روی تمام برگ های ِ

سررسید خالی زرد

می نویسم :"روز جهانی باران - تعطیل "

 و همراه می شوم

با جاده های سر به راهی

که سر ِبازگشت ندارند

مثل کوچ نشینی

که قبیله اش را گم کرده باشد...

***

شاید زنی

که از آن سوی مِه

بیرون می آید

بی چتر و بارانی ،

شاعر باشد

کلمه های خیسی را

که باران زمزمه می کند...

____________________

هی...نوشت1:...

هی ...نوشت 2:...

هی ...نوشت3: خدایااا !...شکر...

 


پنج شنبه 92/9/14 11:15 عصربه قلم: سکوت خیس ™            نظر
........