• وبلاگ : سكوت خيس
  • يادداشت : دل قَسم ها يم شـ ـکـ سـ ــ ـتــه است...
  • نظرات : 11 خصوصي ، 67 عمومي
  • پارسي يار : 11 علاقه ، 18 نظر
  • ساعت دماسنج

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     

    قسم خورده بودم
    که زندگي ِ امروزم را با فردا گره بزنم...

    و با امروز ِزندگي ام ، کلامي از ديروز نگويم...

    قسم خورده بودم

    اما...هميشه خاطره ها سرزده مي آيند

    و به دنبال آن ، حسرت ها...

    خاطره ي کوچه باران زاد...

    و حسرت نيامدن عابري

    که عاشق باران بود

    گرچه سهمش را گرفت ؛

    نمناکي...در حوالي چشمي...

    سلام شعرتون خيلي زيبا بود مخصوصا اين قسمت که خيلي قشنگ بود من ياد يه خاطره افتادم و يه عابر و ...

    پاسخ

    سلام...
    ممنون...
    يه خاطره...يه عابر...