درود بر شما
ابريست هوا فصل پريشاني ما
غم آمده شادمان به مهماني ما
با چتر بيا و آبروداري کن
امروز تو در هواي باراني ما
خواندمت زيباست دلنوشته هاي شما روان است و درخور توجه
شادمان باشيد.
در کنج دلم درد نهان دارم عشق
دلواپسي و شرح و بيان دارم عشق
در شهر دلم بيا و يک روز ببين
در کوي غمت فصل خزان دارم عشق
تقديم به شما و وب بلاگ زيباي شما
بدرود
که حناي ما ديگه پيش تو رنگ نداره...که من فالگيرم و بقيه قضايا....
باشه خيالي نيست...ايموليت با معرفت تر از اين حرفاس که...
بماند...
القصه...ايموليت سکوت ميکنه و ميره....مثل يه پهلوون واقعي...
و هيچ وقتم اون نامه ي سر به مهر رو باز نميکنه که نميکنه....
......
خب بچه ها ادامه قصه رو ...سکوت خيس ِ بد جنس براتون ميگه....
از شدت ذوق يه وقت قالب تهي نکنيييييييييي.... اين نامه درمورد س.ک نيستاااااااااااااااا....گفته باشم....يه وقت اشتباه برداشت نکنييييييييييي........نگرانت ميشم....
راستي تو اين مدت که من نبودم احيانا کلاسي چيزي نرفتي؟ اصلا يه جورِ ناجوريييييييي بدجنس شدي...حس ميکنم بايد بيام ازت تعليم بگيرم...که ميگي مهم نيس که کامنتيدم...هان؟هان؟...وايسا ببينم ميتوني ...چَشم در چَشم باز م اينطوري بهم بگيييييييييييي هان؟ ميتوني...(آيکن مشت زدن بر قفسه سينه همراه با بيان جملاتي ناخوشايند)
حرفامو ميشنوي از لابلاي شعر اينجوري بهتره
اما بدون هنوز شبهام بدون اشک محال بگذره