• وبلاگ : سكوت خيس
  • يادداشت : يک فنجان سکوت...
  • نظرات : 9 خصوصي ، 47 عمومي
  • پارسي يار : 8 علاقه ، 33 نظر
  • ساعت دماسنج

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     


    سلام

    د راينکه :

    پس از هر جرعه ، بگويم:

    سپــــــــــــــــاســ... که گل گفتين و کي درش نيست ولي اينکه :

    وقتي ناگزير

    سر بايد کشيد

    فنجان زندگي را

    تلــــــــــــــخ...ياشيرين...

    يه ذره بوي جبر مي ده تو گويي شاعره جوان و خوش ذوق و خوش انديش ما يادشان رفته کلمات بس جان دار شعر قبلشون که گفته بودن:

    قطره اي مي چکيد

    بر کاهگل ديوار

    و گلويي مي شد تازه

    از گندمي

    که برقد ديوار رسته بود..

    گندمي

    که جامانده در ميان کاه...

    درگندمزار...

    زندگي بعضي اوقات سخت مي شه

    ولي نبايد اجازه داد تلخ بشه :)

    بايد از گندم خونه مادربزرگ ياد گرفت که در سخت ترين شرايط

    زندگي به کامش تلخ نيست

    پاسخ

    سلام بربرادر حقوقدان و منتقد:)
    عرض به حضورتون که ابتدا سپاس بابت دقت نظرتون...
    (ايکن واما بعد)
    من معتقد نيستم که رنگ و بوي جبرداشته باشه...بالاخره انسان مسيرزندگي رو بايد طي کنه...اين مسير يه جاهاييش سربالايي داره و يه جاهايي سرازيري....بحث من اينه که انسان درهمه حال بخاطر داشته باشه که ميشه شاکربود...
    نميدونم شايد کلمات اوتقدررسا نبودن که منظورمو برسونن و خواننده گرامي برداشت جبرکردن...
    درضمن شما به عنوان پست قبلي هم انتقاد کردين اما دليل تون رو نفرمودين...