شادم وقتي
قلمم را در باغچه مي کارم
بذرهاي نو مي رويد
عــــــــــــــــــــــــالي بود.احسنت
طاقت فرسودگيم هيچ نيست
در پي ويران شدن آنيم!
....ياد شعر فروغ افتادم...دستانم را در باغچه مي کارم...سبز خواهم شد..ميدانم...ميدانم...ميدانم....
حس ميکنم ...چن وقته با دقت تو وبت نيموده بودم....حيف بازم حالم تو همون کو چه هاي پاييز مونده...وگرنه مثه قديما ميرفتم بالا منبر ُ کلي برات سخراني ميکردم....جمکران رفتي ....خيلي دعام کن...تصوير دومي هم خيلي زيباس...
بارِکَلااااااا دخترم
امروز دانشگاه جيم زديم
نت ِ قضا شده رو ادا کنيم
سکوت اينا رو از کجا ميان ميرن تو ذهنت