• وبلاگ : سكوت خيس
  • يادداشت : تکدّي باران...
  • نظرات : 2 خصوصي ، 34 عمومي
  • پارسي يار : 22 علاقه ، 10 نظر
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     


    [گل]" يادش بخيــر"[گل]
    .......................

    بازگرد اي خاطرات کودکي
    بر سوار اسب‌هاي چوبکي[گل]

    خاطرات کودکي زيباترند
    يادگاران کهن ماناترند[گل]

    درس‌هاي سال اول ساده بود
    آب را بابا به سارا داده بود[گل]

    درس پند آموز روباه و خروس
    روبه مکار و دزد و چاپلوس[گل]

    روز مهماني کوکب خانم است
    سفره پر از بوي نان گندم است[گل]

    کاکلي گنجشککي باهوش بود
    فيل ناداني برايش موش بود[گل]

    با وجود سوز و سرماي شديد
    ريز علي پيراهن از تن مي‌دريد[گل]

    تا درون نيمکت جا مي‌شديم
    ما پر از تصميم کبري مي‌شديم[گل]

    پاک کن‌هايي ز پاکي داشتيم
    يک تراش سرخ لاکي داشتيم[گل]

    کيفمان چفتي به رنگ زرد داشت
    دوشمان از حلقه‌هايش درد داشت[گل]

    گرمي دستانمان از آه بود
    برگ دفترها به رنگ کاه بود[گل]

    همکلاسي‌هاي درد و رنج و کار
    بچه‌هاي جامه‌هاي وصله‌دار[گل]

    بچه‌هاي دکه سيگار سرد
    کودکان کوچک اما مرد مرد[گل]

    کاش هرگز زنگ تفريحي نبود
    جمع بودن بود و تفريقي نبود[گل]

    کاش مي‌شد باز کوچک مي‌شديم
    لااقل يک روز کودک مي‌شديم[گل]

    ياد ان آموزگار ساده پوش
    ياد آن گچ‌ها که بودش روي دوش[گل]

    اي معلم نام و هم يادت بخير
    ياد درس آب و بابايت بخير[گل]

    اي دبستاني‌ترين احساس من
    باز گرد اين مشق‌ها را خط بزن [گل]


    [گل][گل][گل]روز مـعـلــــم گــرامـــي بـــــاد[گل][گل][گل]

    پاسخ

    سلام....
    ممنون از حضورتون...