او درخت کشيد ،
تو نگاه کردي...او خنديد...
او پرنده کشيد ،
من لبخند زدم...پرنده پريد...
...
سوکوت اين ضمائر به چه کسي يا کساني اشاره دارن
گرچه در ذهن آدمي سوالاتي از دست بالا طرح ميشه
اماااااااااااا
عاشق اين مدل نبشتم
تا اينجا زيبا قلم زدي دخترم
بح بح ببين کي آمده
سلاااااااااااااااااااااااااااااااام دختر گلــــــــــــم
چطوريييييييييييييي؟بي محرفت سکوت ميگم اين منزل بالاي وبت
مد اين چين هست
بذا بوخونم ببينم چي چي نبشتيه اي
روزها ميآيند و ميروند، فرداها، امروز ميشوند، امروزها، ديروز ميشوند و ديروزها به خاطرهها ميپيوندند. اما هميشه قلمهايي بوده و هستند که بگويند روزي جنگي بود ، جنگي نبود و آدمهايي بودند چفيه بر دوش که وقتي صداي شني تانکها را شنيدند بيدرنگ از شهر و خانمان خود بريدند و رفتند تا جلو تجاوز دشمن را سد کنند. مردم ما چقدر به اين چفيه بر دوشان بسيجي مديونند.
http://mardanenabard.blogfa.com/post-60.aspx
[گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][بدرود][بدرود]
سلام...
چقدر عاليييييييي...
من در سنگر هستم؛ در اين خانه محقّر، در اين خانه فرياد و سكوت، فرياد عشق و سكوت تنهايي در اين خانه سرد و گرم، سردي زمستان و گرماي خون، در اين خانه ساكن و پر جوش و خروش، سكون در كنار رودخانه و هيجان قلب و شورشهادت، خانه نمناك و شيرين، نم آب باران و طعم شيرين و لذّت شهادت، خانه بي شكل و زيبا، بي شكلي ساختمان و زيبايي ايمان، خانهاي كوچك و با عظمت، كوچكي قبر و عظمت آسمان... خــــــدايــا! اين خانه كوچك را بر من مبارك گردان..."بخشي از دست نوشتههاي سردار شهيد حسين علمالهدي"
[گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل]