• وبلاگ : سكوت خيس
  • يادداشت : باران مي بارد ، واژه ها بهانه مي گيرند....من شاعر مي شوم...(بارو
  • نظرات : 8 خصوصي ، 68 عمومي
  • پارسي يار : 8 علاقه ، 12 نظر
  • تسبیح دیجیتال

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     <      1   2   3   4   5      >
     
    عالي بود...عالي...بارون نوشت زيبايي بود
    قلمتان استوار
    پاسخ

    سلام...
    ممنون از لطفت بانو...
    تشکر....

    باران مي بارد

    به حرمت کداممان نمي دانم

    اما اين را مي دانم

    که قوس قزح پس از باران را خبر از آغازيست

    لحظه ي اجابت را درياب ..

    التماس دعا

    پاسخ

    سلام...
    خيلي وقت است دعاهايم بهانه اجابت مي گيرند...
    دعاگو ومحتاج دعا......
    تا در بيت الحرام از آتش بيگانه سوخت
    کعبه ويران شد حرم از سوز صاحب خانه سوخت
    شمع بزم آفرينش با هزاران اشک و آه
    شد چنان کز دود آهش سينه کاشانه سوخت
    آتشي در بيت معمور ولايت شعله زد
    تا ابد زآن شعله هر معمور و هر ويرانه سوخت
    آه از آن پيمان شکن کز کينه خم غدير
    آتشي افروخت تا هم خمّ و هم خم خانه سوخت
    کاربردهاي وحي در قرآن کريم
    وحي در قرآن :
    ماده وحي و مشتقات آن 78 بار در قرآن کريم تکرار شده است که معمولاً در معاني مختلفه اي بکار برده شده است که به تعدادي از اين کاربردها اشاره مي کنيم.


    1- القائات شيطاني:
    « ... وَ إِنَّ الشَّيَاطِينَ لَيُوحُونَ إِلىَ أَوْلِيَائهِمْ لِيُجَادِلُوكُمْ ...» (سوره انعام آيه 121)
    « ...و شياطين به دوستان خود مطالبى مخفيانه القا مى‏ كنند، تا با شما به مجادله برخيزند...»...
    پاسخ

    سلام....


    سلام سکوت عزيز...

    خيلي هم قشنگ بود نوشتت..

    اينجا هم از ديشب يه ريز بارون بود تا صبح خيلي خوب بود:)...راستي اينجا يعني: دزفول:))

    قلمت پايدار عزيزم:*

    پاسخ

    سلام نرگس جون...
    قربونت عزيزم...
    خداروشکر...
    چه خوب يادت مونده سوالم:))
    فداي تو...ممنون که اومدي..
    + فرشته 
    چشم تو شعر..... چشم توشاعر........من دزد شعر چشمهاي توام......مثل هميشه زيبا و به ياد موندني
    دقت کردي من همه جا هستم........
    پاسخ

    شعرتو قشنگ تربود....اعتراف مي کنم...
    ممنون....
    اوهوم....فرشته ها بايد همه جا باشن...
    کاربر گرامي، سلام
    در تاريخ يكشنبه 27 فروردين 91 نوشته (باران مي بارد ...) شما به فهرست نوشته هاي برگزيده در مجله پارسي نامه افزوده شده است. اميدواريم هميشه موفق باشيد.
    پاسخ

    سلام جناب معزي گرامي...
    ممنونم استاد...
    و
    باران مي بارد..
    و تو سکوت ابکشيده ميشوي!! :دي
    يادته؟ :))
    پاسخ

    اوهووووووووووووم:)
    يادته نامرد!من تو اون شرايط گيرکرده بودم...
    شانس اوردم زنده برگشتماااااااا....فک کن...کوه و بوران:دي
    توام سربه سرم ميذاشتي:دي

    ودوره گردي غزل به دوش /...امروز اينجا هم خيلي بارون اومد....و من با خودم دائما فکر ميکردم...پيغام اين بارون رو کجا خواهم خوند......خيلي زيبا بود و پر از احساس ..... مثل هميشه....متين ...زيبا و پر احساس .....موفق باشيد...در امان حق ...التماس دعا....


    پاسخ

    سلام جناب مهاجرگرامي..
    خدارو شکر که نعمتش رو ارزاني داشته...
    ممنونم...زيبا خوندين ...ومثل هميشه لطف دارين...
    ممنونم....همچنين شما...
    دعاگو ومحتاج دعاهستم...

    ? همين که روزي بود

    ? روزي که رازي بود

    ? رازي که زوري بود

    ? زوري که همين بود

    نميدونم اين بارون چه راز و رمزي داره که ناخود آگاه همه ور يا بي خود ميکنه يا شاعر يا عاشق .....

    در کل همه در به دريم !

    با سفرنامه بهشت جهنم به روزم.

    پاسخ

    سلام...
    بله ظاهرا طبع شعرهمه شکوفا شده...
    دربه در ؟ ...خدانکنه...
    چشم ...خدمت مي رسم...

    سلام شعر خوبي بود

    من نمي فهمم اين بارون قم بارون مي باره يا شعر:)

    پاسخ

    سلام...
    ممنون..شايد هردوش:)
    واژه ها بهانه بودنت را مي گيرند
    اي يگانه خوب عالم ...
    سلام مهربون
    خوبي؟؟؟؟
    زير بارون نوشته هات خيس شدم
    پاسخ

    سلام مريم جون:)
    فداي تو...توچطوري خانوم؟
    شماکه بارونو هرروز تجربه ميکنيد....خوش بحالتون....مريم عاشق باروناي شمالم...
    يه دنيا گل تقديم مهربوني هميشگيت...:)
    بگذار ظاهر آرامم مثل هميشه ظاهري باشد براي دل طوفان زده ام...
    پاسخ

    مثل هميشه...آرام ولي طوفاني...:(

    اره

    غزل که فروشي نيست

    غزل ظاهرش از جنس واژه ست

    اما ما ميدونيم غزل جنسش يه حريره که که بااون حرفاي دلمون رو،درداي دلمون رو مي پوشونيم....:(

    پاسخ

    غزل ها فروشي نيست...
    آخر تمام غزل هارا به نام تو سند زده ام...
    حرير آهم مي سوزد...وقتي نامت رابر لب مي رانم...
    غزل فروشي نيست...

    باران مي بارد


    من نا صبور مي شوم


    مثل چشمان خيس کوچه اي


    که رهگذرش را گـــــــم کرد...

    پاسخ

    که رهگذرش راگم کرد...
    گم کرد...
    وناصبور....
     <      1   2   3   4   5      >