همين لحظه آغاز و سپي........
صد پروانه از آوراق گل سرخ
شکسته ساقه ي آرزويي
پاي بريده اي از رفتن
زجير بريده اي از پا
يکي سايه فرو افتاده
و زندانيان که فقط سايه اش پيدا بود
تاريک اما زنده....تا عمرش را.....
در سايه سگان و کلاغان
تا عمرش را به تقاص بدهد