• وبلاگ : سكوت خيس
  • يادداشت : حتي شراب نيز جز تا كنار بستر خوابم نمي برد
  • نظرات : 1 خصوصي ، 10 عمومي
  • چراغ جادو

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     


    يادم زماني که خيلي بهم ريخته بودم ...

    يکي از استادا که از اوضاع و احوالم کمي خبر داشت، پايين برگه امتحانم اين شعر را برام نوشت، حالا هروقت کم ميارم به ياد اون استاد ميافتم و اين شعر را زمزمه ميکنم.

    حسرت نبرم به خواب آن مرداب / کارارم درون دشت شب خفته است

    دريائيم و نيست باکم از طوفان / دريا همه شب خوابش آشفته است

    پاسخ

    سلام مريم جون! ممنون عزيزم..........حق باشماست بايد ساخت ديگه:))....ممنون لز شعرزيبات....