سفارش تبلیغ
صبا ویژن
درد ِ بی قافیگی...!

« هوالرئوف »

خمیازه ی شب ، تکرار می شود

تاریکی دهان باز می کند ،

  شهاب ها را می بلعد

و من فراموش می کنم

چند ستاره شمردم

تا خوابم ببرد...

پرسه می زند مدام

در میان خواب های من ، هرشب

سراسیمگی  مکرر کابوسی

و هزار راز مگو

در دهان شان می چرخد...

اما لب به سخن نمی گشایند

هذیان های ساده ی صبور

حتی با سماجت کابوس ها...

***

***

و غزل های بیمارم

از درد بی قافیگی می نالند

دهان سوال ها باز می شود

هزار چرا می پیچد

به دست و پای افکارم...

حواسم پرت شده

به حوالی بی تفاوت فاصله ها

 که این همه اتفاق گُنگ

جلوی پایم

به زمین می افتد ؟

و ارکان دلم

ترک بر می دارد...

دست ِ مرمت نمی کشی به سرش...؟

 نمی دانم چرا

نرگس هایِ کوچکی را

که در دلم کاشتی

جوانه نمی زند...

___________

هی...نوشت1:دارد جواب عریضه هایم دیر می شود آقا...

هی...نوشت2:ارکان دلم ترک برداشته...

هی ...نوشت 3:امن یجیب هایم را به گوش خدا می رسانی ؟


جمعه 91/10/15 11:26 عصربه قلم: سکوت خیس ™            نظر