چقدر دلـ.م واسه نوشته هات تنگ شده بود خواهري...
موقع افطار يه ليوان آب بخور خاطرهه بره پايين:)
چند تکه از توپريشان افتادته فنجاني که فالم را مي گرفت…مي گفت آرام نيستيو فردا هيچ نامه اي نخواهد آمد…من مرده ام … به نسيم خاطره اي ، گاهي تکاني مي خورم … همين