شاعر نيستي...با عروض بيگانه اي ..وزن را نميشناسي..قبول...همه اين ها قبول...اما حال ِ واژه ها ي تو وقتي رديف مي شود بر مدار زندگي ترانه ي سپيــــــــــــــــــــــــــــــــــد مي خواند...
و چون او نيست ...تمام ِ شعر هاي تو عاشقانه است...و پاي غزلي در ميان است...اصلا خود او بهانه ايست براي شاعر بودنت....
سلاااااااااااااااااااام....خيليييييييييييييييييي خيلييييييي بيشتر از اين دو خيليييييييييييييييي دوست داشتم نوشتتو...
تو که نيستي
شاعر شدن لطفي ندارد...
شايد ميفرموديد شاعر شدن ، معنا ندارد زيبا تر ميشد..
در کل عالي بود
تو نباشي
هيچ شعري عاشقانه نيست